Category: شعر
به یاد دارم آن مردک بی مروت بد ذات رفاقتش بی مانند بود با دشمن ما ضحاک میگفتمان من همانم…
ما جان باختگان بر گذر عمر خودیم که در جبر زمان و مکان گیر کرده ایم ماهمه روی دوپا راه…
داستان کوتاه
سکسکه میکردم بند نمی آمد لیوان آبی خوردم باز یک دقیقه ای مکث کردم گفتم چه خوب شد بند آمد…
شعر و دلنوشته در موضوع روژاوا
چگونه باید بنویسم با این قلم کم رنگ از روژاوا (ڕۆژئاوا) در حالیکه دل خونین و پر درد است ٭٭٭٭…