در نیم سده اخیر هیچ روحانی به اندازه سید محمد موسوی خوئینی ها، در کندن چاه برای بیچاره کردن مردم ایران کاراتر نبوده است. اشتباه نشود او در جمهوری اسلامی جایگاه های تعیین کننده ای داشته است. خواهشمندم به برخی از آن ها بنگرید:
۱- دادستان کل کشور در دوره پر التهاب و مساله دار۱۳۶۸- ۱۳۶۴؛
۲- نماینده مجلس خبرگان؛
۳- نماینده مجلس شورای اسلامی؛
۴- رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک؛
۵- مشاور رئیس جمهور؛
۶- عضو شورای سرپرستی صدا و سیما؛
۷-سرپرست حجاج ایرانی؛
۸- عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی؛
۹- عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام؛
۱۰- نایب رئیس مجلس شورای اسلامی؛
۱۱- رهبر معنوی دانشجویان پیرو خط امام؛
۱۲- عضو دفتر تبلیغات اسلامی؛
۱۳- دبیر کل مجمع روحانیون مبارز؛
۱۴- عضو اصلی ائتلاف بزرگ حزب جمهوری اسلامی؛
۱۵- مسئول تشخیص صلاحیت کاندیداهای ریاست جمهوری و…
البته آشنایی من با ایشان از تفسیرهای رادیکالشان از قرآن کریم پیش از انقلاب اسلامی آغاز شد. ولی نتایج عملی این برداشت های چپ زده از قرآن را عملا در رهبری ایشان برای تسخیر سفارت آمریکا دیدم. اگر واقعا تنها یک خطا در ۷۹ سال عمر ایشان سرزده باشد و آن هم رهبری دانشجویان کم تجربه به اشغال سفارت ملت دیگری باشد، برای محکومیتش در تاریخ بس و بلکه زیاد هم هست. در اینجا خواهشمندم به مباهات ایشان در این زمینه بنگرید. ببینید چگونه عالمِی می تواند عالمَی را تباه سازد. وی ۹ آذر ۱۳۸۹، طی دیداری با دانشجویان دانشگاه تهران و چند دانشگاه دیگر پرده از راز نیم بسته جریان اشغال سفارت برداشت و در کمال افتخار چنین گفت:
“آمدند پیش من که شما بروید با امام صحبت کنید و ببینید نظر امام چیست، من گفتم که به نظرم این کار درستی نیست که با امام در میان بگذاریم، تصور کنید من به امام گفتم؛ اگر امام بفرمایند نه کار غلطی است و این کار را نکنید در این صورت مشکلی نداریم؛ اما اگر فرض کنید که امام این کار را میپسندند، همانطور که شما هم فکر کردید کار خوبی است، چون برای اعلام اعتراضمان به امریکاییها هم این تنها راه است و راه دیگری نداریم، فرضاً امام اگر مثل شما این کار را بپسندد، در جایگاه رهبر یک کشور و رئیس یک مملکت آیا این درست که به کسی بگوید برو سفارت آمریکا را بگیر و افرادی که آنجا هستند را هم نگه دار؟ این کار درست است؟ امام بر فرض هم اگر در دل این کار را پسندیده بداند به لحاظ عرف سیاسی ناگزیر است بگوید نخیر چنین کاری نکنید. پس با این فرض که این کار، کار پسندیدهای است چرا برویم و امام را در مقابل سؤالی قرار دهیم که ناگزیر باشد جواب منفی بدهد؟ چه این کار بد باشد و چه خوب؛ شما این سؤال را نکنید و من هم از امام نمیپرسم. مگر شما میخواهید چه بکنید که نمیشود جبرانش کرد؟ شما که نمیخواهید کسی را بکشید یا جایی را خراب کنید، میخواهید وارد سفارت آمریکا شوید، خب اولین لحظهای که این کار را کردید، امام مطلع میشود؛ اگر نظرشان این بود که کار غلطی است بلافاصله اطلاع میدهند که بیایید بیرون و کار درستی نیست، یا خود ایشان اعلام میکنند یا به دولت میگویند؛ شما هم میآیید بیرون. این هیچ ضرری ندارد بلکه این مزیت را هم دارد که یک قشر دانشجوی مسلمان کاری را که خود میپسندید، چون رهبرش گفت نه آن را کنار گذاشت، و این بد هم نیست، امریکاییها هم بفهمند که در ایران و در درون مردم این ظرفیت وجود دارد که هر لحظه علیه آمریکا قدمی بردارند اما رهبر مملکت جلویش را گرفته. اما اگر کارتان خوب بود و امام هم پسندید، نمیگوید بیایید بیرون، حرفی نمیزند؛ هم کار خوب انجام شده و هم به پای امام نوشته نشده، چرا ما کاری کنیم که در عرف بینالملل درست نیست این کار به نام امام ثبت شود؟ در این صورت همه خواهند گفت که خب اگر شما این سفارت را قبول نداشتید میگفتید آن را ببندند و تعطیلش کنند. نمیدانم این منطق من چقدر درست بود، اما بالاخره آن دوستان را متقاعد کرد؛ پذیرفتند که با امام در میان نگذاریم. خب دانشجویان رفتند و کارشان را انجام دادند و به من هم اطلاع دادند و من هم حرکت کردم.”
جناب حجت الاسلام، لطفا نخست راه توبه نصوح در پیش گیر سپس نصیحت گر باش.