گذری بر کتاب “دو قرن سکوت” و بلایی که تازیان بر سر اجداد ما آوردند

در جنگ جلولا غنیمت بسیار به چنگ عرب افتاد، چندان غنیمت که پیش از آن نیافته بودند و زنان و دختران بسیار نیز به اسارت گرفتند چندان که عمر را از کثرت اسیران نگرانی در دل پدید آمد .

دینوری مینویسد که عمر مکرر میگفت از فرزندان این زنان که در جلولا اسیر شده اند، به خدا پناه میبرم.

وکشتگان جلولا را برخی بالغ بر صد هزار نفر نوشته اند.

فتح مدائن

تازیان به تیسفون درامدند و غارت وکشتن پیش گرفتند . سعد در ورود به مدائن نماز فتح خواند: هشت رکعت ، و چون به کاخ سفید و کسری درآمد از قران «وکم تروکوا من جنات و عیوند » خواند . بدینگونه بود که تیسفون با کاخهای شاهنشاهی و گنجهای گرانبهای چهارصد ساله خاندان ساسانی بدست عربان افتاد وکسانی که نمک را از کافور نمی شناختند و توفیر بهای سیم و زر را نمی‌دانستند از آن قصرهای افسانه آمیز جز ویرانی هیچ برجای ننهادند . نوشته اند که از آنجا فرش بزرگی به مدینه اوردند که از بزرگی جایی نبود که انرا بتوان افکند . پاره پاره اش کردند و بر سران قوم پخش نمودند .
پاره ای از آن را بعدها بیست هزار درم فروختند .
در حقیقت ، وقتی سعد به مدائن درآمد ، مدافعان ، آن را فرو گذاشته و رفته بودند و ایوان را لشکریان یزدگرد خود در هنگام گریز غارت کرده بودند اما فاتحان انها را دنبال کردند و مال های غارتی را از انها بازستاندند . جز عده ای اندک از سپاهیان که پاسداری کاخ ها را مانده بودند ، دیگر در تیسفون کسی نبود . ایرانیان مجال ان را نیافته بودند که همه اموال و گنجهای پر بها وکهن را با خویشتن ببرند . مال و متاع و ظرف و اسباب و زر و گوهر ی که درین میان باقی مانده بود بسیار بود . به یک روایت سه هزار هزار درهم در خزانه بود که نیم آن به جای مانده بود . از این رو گنج و خواسته بسیار بدست فاتحان افتاد . سعد فرمان داد تا در شهر مسجدی بسازند و از ان پس به جای آتشگاه، جز بانگ اذان و تهلیل و تسبیح چیزی شنیده نمیشد . و دیگر هرگز در ان حدود رسم و آیین مغان و موبدان تجدید نشد . اندک اندک شهر نیز از اهمیت افتاد و با توسعه بصره وکوفه از مدائن جز شهری کوچک و بی اهمیت هیچ نماند .
هرچند که ایوان آن سال ها همچنان باقی ماند و ویرانه های آن از شکوه و عظمت ایام گذشته ایران راز ها میگوید و افسامه های دلنشین میسراید.

مرگ رستم

سه روز پیکاری سخت کردند و بسیار کس از دو جانب کشته شد، روز چهارم باد مخالف وزید و شن و خاک صحرا را به چشم ایرانیان فرو ریخت . رستم در این روز کشته شد و مرده اش را در میدان جنگ یافتند . صد زخم بیش داشت . نوشته اند که بنه خویش را بر استری نهاده بود و خود از رنج گرما در سایه ان ارمیده بود . عربی ، نامش هلل بن علقه شمشیر بر صندوق زد . بند ببرید و صندوق به سر رستم فرود امد . از گرانی ان پشت پهلوان بشکست . اما برخاست و برای فرار خود را به‌آب افکند . هلل بدانست که سردار سپاه است . در پی او به به آب رفت و او را بربآورد و بکشت . چون سپاه ایران از کشته شدن رستم اگاه گشت بترسید و روی به هزیمت نهاد . با این پیروزی که عرب را دست داد، سپاه ایران یکباره شکسته شد . درفش کاویانی و خزینه رستم بدست سعد افتاد که آن همه را به مدینه فرستاد . نوشته اند که چون رستم کشته شد رخت و بنه او را به غنیمت بردند . بهره ای که از ان غنیمت به هر کس از جنگجویان عرب رسید به حدی زیاد بود که قول مورخان را درین باب باور نمیتوان کرد.