در واپسین سالهای پیش از انقلاب در ناحیهی یک تهران آدمی زندگی میکرد به نام «نبی» که عاشق فوتبال بود و گاهی مسابقاتی هم در زمینهای خاکی محله برای نوجوانان ترتیب میداد. «نبی» بر خلاف نامش، «پیامبر» هیچ خدایی نبود، اما با همهی کسانی که در تاریخ ادعای پیامبری کردهاند یک وجه مشترک داشت و آن هم دروغگویی بود! بیهوده نبود که بچههای محله در آن منطقه نام او را به لقبی مزین کرده بودند: «نبی چاخان»! البته دروغهای نبی معمولا بیآزار بود و او آنها را غالبا به صورت ماجرایی شیرین و گاهی هیجانانگیز تعریف میکرد، بطوری که همه خوششان میآمد و میخندیدند.
نبی از جمله برای همه تعریف میکرد که داییاش از آلمان برایش خودکاری آورده که اگر آدم با آن کلمهای را غلط بنویسد، چراغ قرمز کوچکی که داخل خودکار تعبیه شده روشن میشود و اخطار میدهد! یا ادعا میکرد که در خانه سگی دارند که خویشاوندانش آن را از انگلستان سوغاتی آوردهاند و این سگ به همه پارس میکند ولی فقط با پدرش انگلیسی حرف میزند! یا گفته بود که پدرش باغبان کاخ نیاوران است و یک بار او را همراه خود به کاخ برده بود و نبی وقتی شاه و شهبانو در باغ در حال قدم زدن بودند، از فرصت استفاده میکند و شلنگ آب را برمیدارد و هر دو را خیس میکند. شاه و شهبانو هم از این کار او آنقدر خوششان میآید و میخندند که دستور میدهند حقوق پدرش افزایش پیدا کند!
خلاصه «نبی چاخان» در آن دوره برای خودش آوازهای به هم زده بود و اگر چه آدم بدطینتی نبود، ولی همزمان به نمادی برای دروغگویی تبدیل شده بود. کار به جایی رسیده بود که هر وقت بچههای محله دور هم جمع میشدند و مشغول صحبت بودند، اگر یکی از آنها سخن اغراقآمیزی میگفت یا در توصیف ماجرایی مبالغه و گزافهگویی میکرد، همه فورا به او یادآور میشدند که: «جای نبی چاخان خالیست»!
«دروغگویی» یکی از برجستهترین خصوصیات همهی سردمداران نظام جمهوری اسلامی است. لابد راهنمای عمل آنان در این چهار دهه حکومت نکبتبارشان، این توصیهی یوزف گوبلز، وزیر تبلیغات رژیم نازی در آلمان بوده که: دروغ فقط باید به اندازهی کافی تکرار شود، تا آن را باور کنند.
سران جمهوری اسلامی، همگی بدون استثنا دست «نبی چاخان» را از پشت بستهاند و باید اذعان کرد که «نبی چاخان» در مقایسه با آنان یک فرشتهی معصوم جلوه میکند. اساسا دروغهایی که «نبی چاخان» میگفت بیآزار بود و به کسی زیانی نمیرساند. او با دروغگوییهای خود در پی کسب مال و قدرت نبود، بلکه از این طریق میکوشید برای خود وجههای ـ ولو کاذب ـ کسب کند یا محبوبیتی به هم بزند. در واقع «نبی چاخان» یک «دروغگوی تفننی و آماتور» بود و برای سرگرمی دروغ میگفت. ولی سردمداران رژیم فقاهتی «دروغگویان حرفهای» هستند، و این کار را در خدمت عوامفریبی برای چپاول ثروتهای یک کشور و غارت منابع آن انجام میدهند. در واقع دروغگویی را به حرفهای برای جاهطلبیهای بیمارگونهی خود تبدیل کردهاند.
یکی از این دروغگویان حرفهای، محمد جواد ظریف، بلندگوی اصلی دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی است. او اخیرا در پاسخ دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحده آمریکا، سخنانی گفت که به قول معروف مرغ پخته را هم به خنده میاندازد. باید گفت که جای «نبی چاخان» واقعا خالیست!
پیشتر بگوییم که دونالد ترامپ اخیرا هشدار داد که «حلقههای نیابتی ایران» در عراق، در حال برنامهریزی حملهای مخفیانه به نیروهای نظامی آمریکا در عراق هستند. رئیسجمهوری آمریکا گفت که اگر چنین حملهای انجام شود، ایران هزینهی گزافی برای آن خواهد پرداخت. به گفتهی او، واشنگتن در صورت تداوم حملات ایران در عراق، حملهی مستقیمتری به نیروهای ایرانی در نظر خواهد گرفت و واکنش بزرگتری نشان خواهد داد.
گفتنی است که تحریکات و تحرکات جمهوری اسلامی در هفتههای گذشته علیه نیروهای آمریکایی و منافع این کشور در عراق افزایش یافته است. این کار عمدتا از طریق نیروهای «حشدالشعبی» صورت میگیرد که مزدوران مستقیم جمهوری اسلامی در عراق هستند و مستقیما از سوی سپاه قدس سازماندهی و ساخته و پرداخته شدهاند. در واقع «حشدالشعبی» نسخهی عراقی همان «حزبالله لبنان» است و دست دراز جمهوری اسلامی در منطقه برای دنبال کردن یک سیاست خارجی تجاوزگرانه و ماجراجویانه در راستای تثبیت «کمان شیعی» به شمار میرود.
اما محمد جواد ظریف در پاسخ به هشدار ترامپ همین نیروی مزدور را «دوستان ایران» خواند و گفت کسی نمیتواند «میلیونها حلقهی نیابتی» داشته باشد! او افزود که ایران جنگی را آغاز نمیکند، اما به آنها که این کار را میکنند درسهایی میدهد!
در همین دو سطر پیام ظریف، چند دروغ بزرگ وجود دارد. او نیرویی را که عمدتا با پولها و تسلیحات ایران ساخته شده، به دروغ «دوستان ایران» مینامد. در صورتی که این نیرو از میان جوانان بیکار و بیآیندهی شیعهی عراقی در کشوری جنگزده و چندپاره سربازگیری شده و اگر آنان تعلق خاطری هم داشته باشند نه به «ایران» بلکه به جیره و مواجبی است که جمهوری اسلامی به آنان میدهد. ساختن سپاهی از جوانان بیاستعداد و مفتخور و آموزش نظامی آنها برای برآوردن هدفهای سیاسی و سرکوب مخالفان، کاری بود که جمهوری اسلامی با نیروهای بسیج در خود ایران آغاز کرد و بعد آن را در کشورهای دیگر مانند لبنان و عراق پی گرفت تا به بلندپروازیهای رژیم آخوندی پاسخ دهد.
اما دروغ دیگری که ظریف میگوید دربارهی شمار «میلیونی» این «حلقههاست» و در واقع میخواهد با آن نیروهای آمریکایی را مرعوب کند. اما ارتش آمریکا در هفتههای اخیر با چند حملهای که صرفا برای گوشمالی به مواضع این نیروها در عراق داشت، نشان داد که از این حرفها حساب نمیبرد و هر وقت لازم باشد، حتی خود «کارفرمای» آنها را هم تنبیه میکند!
دروغ دیگر ظریف درست به همین لافزنی برمیگردد که به آمریکا هشدار میدهد که مراقب باش وگرنه ایران به شما درسهایی میدهد! باید از ظریف پرسید کدام درس؟ وقتی چند ماه پیش «حاج قاسم» فرمانده سپاه قدس که چشم و چراغ نظامیان حکومت فقها به شمار میرفت با یک «موشک نقطهزن» آمریکایی که بر فرق سرش فرود آمد، دود شد و به آسمان هفتم رفت، شما چه غلطی کردید؟ آیا جز این بود که از ترس به «تقیهی موشکی» دست زدید؟ یعنی چند «موشک نقطهزن» ایرانی به اطراف پایگاههای آمریکایی زدید که تازه به گفتهی برخی محافل در توافقات پشت پرده و با هشدار مقامات عراقی قبلا از سربازان آمریکایی تخلیه شده بود؟ آیا هنوز نفهمیدهاید که در فنآوری نظامی امروز، «هدفگیری دقیق» دود کردن «سردار قاسم سلیمانی» را میگویند و نه سرنگون کردن هواپیمای مسافربری! این لاف و گزافها برای کیست؟!
اما در پس این تحریکات جدی در عراق علیه نیروهای آمریکایی باید دو موضوع را در نظر داشت: یکی اینکه جمهوری اسلامی حضور نظامیان آمریکایی در عراق را مخل و مانع چنگاندازی خود برای تسلط کامل بر عراق میداند و در آینده نیز به هر قیمتی شده، برای خروج این نیروها از عراق تلاش خواهد کرد.
موضوع دیگر بحرانی است که رژیم در رابطه با گسترش کرونا در کشور با آن روبروست. افلاس و ورشکستگی رژیم در مهار و تخفیف این بحران باعث میشود که جمهوری اسلامی مانند همیشه در پی یافتن راهی برای منحرف کردن افکار عمومی از بیکفایتیهای خود باشد. به نظر میرسد که تحریک آمریکا در عراق از طریق نیروهای وابسته به رژیم در آن کشور میتواند چنین نقشی بازی کند. اما این را هم باید گفت که این امر بازی با آتش است و ممکن است هستی رژیم را مانند «حاج قاسم» دود کند و به آسمان بفرستد!