رئیس دفتر مصباح یزدی، «از همه مردم خواسته بود که برای شفای او دعا کنند». نمی دانم که او با چه جرأتی و بهتراسب بگویم با چه حماقت زایدالوصفی این را از مردم خواسته بود! شاید اگر این اشتباه را نکرده بود، او هنوز می توانست برای چندصباحی در قید حیات باشد! ولی از این حماقت که بگذریم، او حتی در بسترمرگ هم از نماینده خامنه ای که نیابتا به دیدارش رفته بود تقاضا کرد که اگر بتواند از طرف او بیفتد زمین و پاچه ایشان را ببوسد …
قدرت نیروئی ذاتا خودبنیاد و قائم به ذات نیست. به شکل سلسه مراتبی تقسیم و توزیع و بازتولید می شود. در این میان مصباح یزدی یکی از ویژه خواران قدرت بود که از رانت بزرگ سیاسی و اقتصادی برخوردار بود. خود بهتر از هرکس می دانست که موقعیت خود را تنها مدیون لطف خامنه ای بود که او هم برای موقعیت ولایت مطلقه خود به امثال او نیازداشت و دارد. او شایدجایگزینی نداشته باشد چرا که در میان روحانیون سرشناس به لحاظ سجده برخاک پای خامنه ای نهادن رقیبی نداشت.
اما مرگ محمدیزدی و اینک مصباح یزدی یک باردیگر بحران برگ ریزان کادرهای کهولت زده نظام را، که بیانگربحران گسست نسلی و به انتها رسیدن کادرهای اصلی سال ۵۷ است به نمایش می گذارد. سن در نظام سلسه مراتب اررزشی روحانیت همواره یک ارزش غیرقابل جایگزین است. چسبندگی به قدرت و موقعیت در آنها چنان است که از یکسو تا مرگ و تا واپسین لحظات هم حاضر به ترک قدرت و موقعیت نیستند و از سوی دیگر تداوم سیستم نیاز به جایگزین نسلی از میان جوان ترها دارد. درست بهمین دلیل چسبندگی تا آخرین لحظه ( به شمول خودخامنه ای) جا برای جوان ترها که بعضا تحت عنوان جوان گرائی شعارش را می دهند باقی نمی ماند و این بحران نسلی و بحران جایگزینی و جانشینی بخصوص در دهه هشتادکهولت در بسیاری از صاحبان اصلی قدرت به یک بحران جدی تبدیل شده است. این بحران با فروریزی پایگاه اجتماعی سیستم و منزوی شدنش بیش از پیش گریبان رژیم را می فشارد. افزایش وزن و نقش مستقیم سرداران نظام در شکل دادن به حکمرانی در این مرحله حساس از پوست اندازی و فرتودگی نظام ولایت فقیه و بحران جانشینی تصادفی نیست. ..
آرزوی مرگ امری عادی در جمهوری اسلامی ست . نظامی که چهاردهه برای دیگران آرزوی مرگ داشته امروز امتش برایش آرزوی مرگ می کند .چهاردهه آرزوی مرگ برای دشمنان نتیجه ای در برنداشت مگر تباهی و فساد همه اندام های داخلی این موجود .نظام ولایت فقیه زمانی برای بیش از نیمی از جهان آرزوی مرگ می کرد و برای بنیان گذارش آرزوی عمر جاودان و اتصال به نهضت امام زمان .خواسته ای که با شعارهایش، زمزمه و سرود مردم شد .شعار مرگ بر و آتش زدن پرچم و رژه شیوه ارزان نفرت فراکنی بود .اما چهار دهه فساد مسیر دستهامان و شعار هامان را عوض کرد .از این سوی جاده به جهت مخالف رفتیم . امروز در آرزوی به درک واصل شدن بنیان گذاران دیکتاتوری چشم به اخبار آشکار و پنهان داریم .مصباح یزدی از حامیان پروپا قرص نظام خود ساخته ولایت فقیه بود از نظریات معروف او این بود که مخالفت با ولایت را “شرک” میدانست و در جایی رهبر جمهوری اسلامی ایران را “فراتر از لیاقت مردم” توصیف کرده بود.سال ها موسسه او زیر نظر او از بودجه عمومی ارتزاق کرد و این البته مانند همه روابط جمهوری اسلامی بخش آشکار داستان است ….
پای نظام روی پوست خربزه سرنوشت رفته است .باید آماده باشیم. آقا باید یارنش را بفرستد آن ور آب ،چرا که خودش نیز باید برود و به یارانش بپیوندد که قدر او را دارند .در صف آروزهای مرگ ایرانیان چه کسانی هستند؟! .محمدتقی مصباح یزدی، بنیانگذار “موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی”، سرقافله مخالفان توافق هستهای و ستون فکری اردوگاه “دلواپسان” روز جمعه ۱۲ دی در پی تشدید “بیماری گوارشی” در بیمارستان درگذشت. او را علامه، متفکر، مجتهد و فیلسوف مینامیدند و سخنان تمجیدآمیز خامنهای را پشتوانه چنین القابی میکردند: «بنده به سهم خود قدر آقای مصباح را میدانم. ایشان در کشور و برای اسلام وزنهای هستند. انصافا امروز نادر نظیر آقای مصباح ممکن است وجود داشته باشد… هم علم، هم بصیرت و هم صفا. این سه تا با هم در وجود ایشان خیلی ارزشمند است.»