مرگ بر طالبان، چه کابل چه تهران

برای دانشجویان دهه هفتاد شعار مرگ بر طالبان چه کابل چه تهران شعار آشنا و معناداری است. آن روزها خاتمی تازه آمده بود و روزنامه های زنجیره ای اصلاح طلبان هر روز چاپ میشد و به طور خلاصه امیدی در دلها زنده شده بود که انگار حکومت سر عقل آمده است و اوضاع دارد بهتر میشود…

همانطور که انتظار میرفت ماه عسل مردم و اصلاح طلبی و خامنه ای و اوباشش خیلی طول نکشید. در آن دوره هر روز روزنامه کیهان در کنار روزنامه هایی چو «شلمچه» مردم و ایده های اصلاح طلبی را میکوبیدند و ده نمکی و الله کرم و یارانشان هم با حملات قلمی در کنار برخوردهای قهر آمیز و فیزیکی، جو دانشگاه ها را متشنج میکردند و خلاصه روزی نبود که مردم از دست این چماق کش ها رهایی داشته باشند.

کنترل دانشگاه ها و سرکوب فضای شاداب و امید بخشی که آن روزها به پشتوانه «نه» بیست میلیونی مردم به «خامنه ای» _ گر چه به اجبار زیر لوای نام «خاتمی» _ شکل گرفته بود، شده بود همه فکر و ذکر رهبر «پفیوز» انقلاب؛ او‌ که اینبار «دژمن» را مردم ایران میدید از تمام پتانسیل ولایت فقیه در جهت به بن بست کشاندن برنامه های خاتمی استفاده کرد و خیلی زود آن تهدیدها و قلم شکستن ها که وعده میدادند در ۱۸ تیرماه خونین ۷۸ به مرحله اجرا در آمد و یک نسل آرمانخواه دیگر سرکوب شد.

اگرچه کشتار ۶۷ توسط رژیم ملایان یک کشتار وحشتناک و هول انگیز بود اما به جز مجاهدین و نیروهای چپی که از قضا زمانی دست در دست خمینی در اوایل انقلاب ارتشی ها و دولتمردان «لایق» پهلوی ها و نخبگان را اعدام کرده بودند، اکثریت جامعه به دلیل اعتقادات مذهبی شدید و حمله احمقانه مجاهدین به پشتیبانی «بابا صدام»، برایشان دگرکشی چند هزار انسان بیگناه که هم قربانی خمینی و رژیم جنایتکارش بودند و هم قربانی جاه طلبی سازمان های مورد علاقه خویش چندان اهمیت نداشت. یکی دیگر از دلایلی که کشتار وحشیانه ۶۷ که چیزی از نسل کشی کم نداشت آنطور که باید مورد توجه قرار نگرفت فضای قبرستانی دهه شصت و عادی شدن «مرگ» بود. وقتی هر روز پیش چشم مردم صدها جنازه تکه تکه شده از میدان های جنگ ۶+۲ بر میگشت معلوم بود جامعه سنسورهایش در برابر جنایات رژیم خوب کار نمیکرد.

در کنار شرایط موجود تبلیغات شیطان سازی از مجاهدین هم موفق شده بود و عملیات فروغ جاویدان (مرصاد رژیم) در عمل مجاهدین را در اذهان عمومی اکثریت «منفور» کرد و افول این سازمان عجیب هم دقیقا از همان زمان آغاز شد.

پس از سپری شدن دو دهه از کشتار وحشیانه ۶۷ و کاندید شدن موسوی، نخست وزیر امام جنایتکار، مخالفان رژیم و از جمله طرفداران پادشاهی پرونده کشتار ۶۷ را به کمک پدیده ای به نام «شبکه های اجتماعی» در بطن جامعه مطرح کردند و پس از دو دهه نا آگاهی نسل جوان از این جنایت هولناک، اینبار کشتار ۶۷ و داستان های غم انگیزش فقط در «خاوران» جاری نبود و سراسر شبکه های اجتماعی پر شده بود از تصویر جوانان ساده و شجاع و مبارزی که بر سر عقیده خویش_ فارغ از درست و غلط بودن _ ایستادند و توسط خمینی و رییسی ها به قتل رسیدند تا خونشان تا ابد چهره کریه دکانداران دینی را رسوا کند.

کشتار ۶۷ با همه ابعادش مربوط به نسل گذشته بود و رژیم با تکیه بر شیطان سازی از مجاهدین و ناآگاهی جمعی و نبود رسانه های آزاد توانسته بود تا سالها ابعاد هراس انگیز این جنایت هولناک را در خاوران ها پنهان کند اما در زمان حمله به کوی دانشگاه در تیرماه ۷۸ رژیم دیگر نمیتوانست ماهیت پلید و خونریز خویش را پنهان کند. وجود ماهواره ها و شبکه های فارسی زبان در آن زمان توانست انحصار خبری را بشکند و مردم توانستند کم و بیش از آنچه در کوی دانشگاه پیش آمده بود با خبر شوند.

پیراهن خونینی که احمد باطبی در آن تظاهرات بلند کرد، یادآور درفش کاوه بود و خون عزت و فرشته و سعید زینالی مظلوم و دیگرانی که نامشان را نمیدانیم چو پتکی سنگین اولین ترک را بر سد جمهوری اسلامی وارد کرد.

رژیم جمهوری اسلامی از همان آغاز تا همین امروز همیشه در حال جنایت بوده است اما شوربختانه کشتار سران ارتش شاهنشاهی و دولتمردان پهلوی در اول انقلاب به دلیل جو انقلابی و شیطان سازی که انقلابیون از «حکومت شاهنشاهی» ترسیم کرده بودند همدلی جامعه را در آن سالها با خود نداشت و به غیر از خانواده های قربانیان و اندک مردم عاقلی که میدانستند چه بر سر ایران دارد می آید، اکثریت نه تنها همدلی با قربانیان نداشتند بلکه افکار عمومی هم اعدام را حق آنها میدانست.

اگر کمی تاریخ خونبار این انقلاب سیاه و پوچ و صد البته «عبرت انگیز» را ورق بزنیم خواهیم دید همان سازمان هایی که از خلخالی ها و خمینی ها برای جنایاتشان تشکر میکردند بعدها در سال ۶۷ خودشان هم قربانی شدند و آن شد که نباید میشد.

یکی دیگر از کشتارهایی که جاعشیعه مرتکب شد و تا کنون ابعاد و ارقامش به درستی مشخص نشده است سرکوب فقرا و پابرهنگان و‌کارگران مشهد و اسلامشهر است که در زمان ریاست جمهوری «اکبر کوسه» به وقوع پیوست. سرکوب خونین اسلامشهر و مشهد هم به دلیل نبود اینترنت و رسانه های غیر انحصاری آنطور که باید و شاید مورد توجه افکار عمومی قرار نگرفت و این جنایت هم همانند جنایت های دیگر رژیم تا حدودی ناشناخته ماند.

با آمدن ماهواره ها و تلویزیون های فارسی زبان دیگر صدا و سیمای رژیم آخوندی تنها مرجع نبود. کم کم مردم ترس هایشان را کنار میگذاشتند و همان افرادی که در دهه شصت حتی از کیوسک های مخابرات جرات نداشتند حرف سیاسی که هیچ حتی به فامیلهایشان در خارج از کشور زنگ بزنند، شروع کردند به زنگ زدن به رادیوها و تلویزیون های خارج از کشور، تا اینگونه دیوار میان خارج و داخل فرو بریزد و در زمان حمله اوباش رژیم به کوی دانشگاه ما شاهد ظهور شهروند خبرنگارانی باشیم که اخبار دانشگاه را به شبکه های فارسی میرساندند.

۱۸ تیرماه ۱۳۷۸ و سرکوب قشر دانشجو‌یان معمولی ( نه چریک بوند نه بمب گذار و نه آدمکش و‌نه تروریست) آغاز افول جمهوری اسلامی است. درست پس از این حمله وحشیانه است که مردم گویی از خواب بیدار میشوند. یادمان باشد آن نسل دلاور در زمانه ای فریاد «مرگ بر دیکتاتور» را سر داد که سکوت قبرستانی وحشتناکی بر ایران پس از جنگ و‌کشتار ۶۷، حاکم بود.

خط شکنانی که قیام دلیرانه ۱۸ تیر را در تاریخ ثبت کردند همانها بودند که در خیابان ها از الله کرم ها و ده‌نمکی ها باتوم میخوردند و در جواب اعمال شنیع این حرامیان شعار «مرگ بر طالبان، چه کابل، چه تهران» را سر دادند.

دیروز که حسین شریعتمداری مقاله ای در تطهیر طالبان چاپ کرده بود مدام یاد این شعار زیبا می افتادم و بی اختیار به روزهایی برمیگشتم که ایران تشنه آزادی بود اما سرانجام سهمش از انقلاب ابلهانه و‌جنون زده ۵۷ فقط مرگ و فقر و بیماری و نابودی شد.

یکی از دلایلی که رژیم جمهوری اسلامی به طالبان کمک میکند این است که افغانستان پس از طالبان یواش یواش داشت به سمت به دست آوردن آزادی های اجتماعی حرکت میکرد. به چالش کشیدن حجاب و خوب شدن نسبی وضع اقتصاد در مقایسه با دوران طالبان در افغانستان و کنایه های مردم ایران به حکومت، همه و‌همه باعث شد تا رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی به طالبان کمک کند تا افغانستان روی خوش نبیند و در ایران هم این اوباش روی همین موضوع مانور دهند که بله، حمله خارجی بد است و نگاه کنید اگر هیچی که ندارید، امنیت دارید و‌ زنانتان را داعش و طالبان سر نمیبرد! واقعا حکومتی که ایران را پاتایای شیعیان کرده است و مردم برلی تامین مخارج زندگی کلیه و پایین و بالایشان را حراج کرده اند، در بی شرمی و وقاحت و بی رحمی و پستی نظیر ندارد.

رهبر حرامی و‌جنایتکار جمهوری اسلامی که کلامش را حسین شریعتمداری در کیهان مصادره شده تهران تبدیل به متن میکند یادش رفته که همین چند هفته پیش طالبان مدرسه کودکان را منفجر کرد و رژیم گجستگان هم برای جنایتی که خودش هم در آن غیرمستقیم دست داشت، تابلو زد که

جان پدر کجاستی؟

واقعا یاد و خاطره تمام جانباختگان تیر ماه ۷۸ گرامی باد که با خون پاکشان فریاد زدند :

مرگ بر طالبان، چه کابل، چه تهران!

منبع: سایت مشروطه