مدیون و شرمندۀ زندانیان و قربانیان سیاسی جمهوری تروریستی اسلامی هستیم

داشتم فکر می‌کردم که زندانیان سیاسی شجاع و آزاده و آزادی‌خواهِ شناخته‌شده یا ناشناختۀ ما در گوشه‌های سلول‌های انفرادی و بندها و سیاه‌چاله‌های امنیتی و مخوفِ رژیم اشغالگر آخوندی که دست‌هاشون از دنیای بیرون کوتاهه، تحت این فشارهای طاقت‌فرسا، شب و روز چه افکاری به ذهنشون خطور می‌کنه؟ آیا پیش خودشون نمیگن که «زندگی ما فدای این ملت و کشور شد، اما در پشت این دیوارها کسی نیست که نامی از ما ببره و یادی از ما بکنه و برای آزادی ما، قدمی از قدم برداره»؟ آیا این احساس تنهایی و دلسردی، ذره‌ذره جان این زندانیان رو نمی‌گیره؟ به آخرین نفس نوید افکاری قسم که اگر این زندانیان در اعماق ذهنشون، ما رو نفرین کنن و ناسزایی هم نثار ما کنن و به بی‌لیاقتی و بی‌تفاوتی و سکوتِ ما تُف بندازن، قطعاً سزاوارش هستیم. هیچ‌کدوم از ما، باز هم تأکید می‌کنم که هیچ‌کدوم از ما حاضر نیستیم که جای ما با جای یکی از این زندانیان سیاسی عوض بشه. حتی برای ۱ روز. هر کس که ادعا می‌کنه «من حاضرم»، یا آشکارا دروغ میگه و یا هیچ تصوری از آنچه که در زندان‌ها در جریانه نداره. ما در مورد زندانیان و قربانیان سیاسی کم‌کاری کردیم و کم‌کاری می‌کنیم، چون با این زندانیان همدرد و همدل نیستیم. ما نَه مادر سهیل عربی هستیم، نَه مادر صبا کردافشاری. صحنۀ متلاشی شدن مغز نیکتا اسفندانی نباید لحظه‌ای از جلوی چشمان ما کنار بره، اما چنان نئشۀ افیونِ عافیت‌طلبی هستیم که چُرت‌های گاه و بیگاهِ ترس و خفت، امانمون نمیده. هشتگ‌ها رو از روی بالشتک‌های گرم و نرم، داغ می‌کنیم و به خودمون می‌بالیم، غافل از این که ساعت‌ها قبل، نویدها و امیرحسین‌ها جهت اجرای حکم فراخوانده شدن. ما زیر بار مسئولیت درجا می‌زنیم و چشم‌انتظاریم که یک مُنجیِ نازاییده، دوان‌دوان به سمت ما بیاد و این بار رو از روی دوش ما برداره.

بله. ما شرمسار و مدیونِ زندانیانی هستیم که در نیمۀ راه، دستانشون رو رها کردیم. این دِین هم نَه فقط با حمایت‌های مجازی، بلکه با یک عزم راسخ و خیزش سراسری و همگانی و شجاعانه و مستمر ادا میشه. دل‌های زندانیان سیاسی زمانی گرم میشه و نیرو می‌گیره که گرمای نفس‌ها و فریاد ما و صدای گام‌های استوار ما رو از پشت دیوارها احساس کنن و بدونن که برای هیچ و پوچ، هزینه نمی‌پردازن.

دوستان من، دلخوش به پوشش‌های خبری رسانه‌های جهان و بیانیه‌های عفو بین‌الملل و جاوید رحمان نباشیم. اگر همۀ ما فقط لحظه‌ای به این فکر کنیم که هر کدوم از این زندانیان سیاسی می‌تونست فرزند یا همسر یا پدر یا مادر یا خواهر یا برادر ما باشه، مطمئن باشید که راه رو پیدا می‌کنیم.