امروز به صورت خیلی اتفاقی این آهنگ امید طوطیان را گوش کردم. باورم نمیشد در این فضای مسموم و مبتذلی که بر فرهنگ و شعر و ترانه و در کل هنر این سرزمین حاکم شده است، کسی هم پیدا شود که ترانه ای بسراید که هم حالمان را «بد»، خوب کند و هم بشود چندین بار گوشش داد، و هم تلنگری باشد بر وجدانهای مرده ما.
عصر بیشعوری همانطور که از نامش پیداست، حکایت زیستن تک تک ما در سرزمینی است که مشتی جنایتکار بی شعور با وعده برپایی «بهشت» مفت، دنیایمان را جهنم کردند و خودشان هم شدند نگهبان این جهنم! وطنی که ۲۵ قرن تاریخ نوشته شده دارد، به دست مشتی روضه خوان دوباره فتح شد و یک هزاره اش که در آن بی ویروس اسلام ، سه امپراتوری هخامنشان و اشکانیان و ساسانیان جهان را تسخیر کرده بودند، از حافظه «ملی» ما پاک شد و تاریخمان شد ۲۵۰۰ منهای هزار – و اینگونه هویت و ریشه ما را از خاطره جمعی ما زدودند!
ما شدیم موالی بی افتخاری که تاریخش با اسلام شروع میشود و پس از چند قرن برده اعراب بودن ، به خیال خود با اختراع مذهب شیعه توانستیم هویت جدیدی برای خود خلق کنیم، اما ای دریغا که این مذهب اهریمنی با ریشه های ما سازگاری نداشت و شدیم حکایت آن پرنده ای که راه رفتن خودش را هم از یاد برد.
اسلام یعنی تسلیم و ما به معنای کلمه تسلیم این «اسلام» شدیم و این اسارت اما ابدی نخواهد بود. سرنوشت ایران سرنوشت همان پرنده افسانه ای است که سرانجام از خاکستر خود دوباره رستاخیز میشود.
عصر بیشعوری ۴۱ ساله که در قلب اسارت ۱۴۰۰ ساله دامنمان را گرفته است، سرانجام روزی به پایان خواهد رسید، اما این پایان شاید به این زودی ها نباشد. جامعه ایرانی دچار دگردیسی شده است و کم کم دارد احمد کسروی و صادق هدایت و خیام و رازی به همت بزرگ مردانی چو جناب آرامش دوستدار فهمیده میشوند. ما نیمی از تاریخ پر افتخار خویش را باخته ایم! ما هر وقت خشونت از حدش گذشت، هجرت ( فرار از سرزمین مادری) را بر ماندن ترجیح داده ایم. هیچ فرقی میان آن زرتشتی هایی که پس از حمله اعراب به هندوستان گریختند، با پناهنده هایی که پس از حمله خمینی آواره غرب شدند، نیست؛ هر دو نسل _ با ۱۴ قرن فاصله_ تاب مقاومت در برابر بی شعوری و وحشیگری و خوی درنده مسلمانان را نداشتند! گر چه این آخرین نسل فرار کرده از چنگال جمهوری اسلامی نام ننگین «مسلمان» شیعه بر پیشانی اش حک شده است، اما کیست که با خود نیاندیشیده باشد، این همه بیگانگی یک ایرانی غیر وابسته به حکومت جمهوری اسلامی با اسلام از برای چیست!؟
من کاری به زامبی های مغزشویی شده ندارم، اما هر ایرانی که از وحشت و داغ و درفش جمهوری اسلامی گریخته است، پس از مشاهده غرب ، بیشتر به دنبال ایران گشته است. ایرانی که پیش از حمله اعراب، آقای جهان بوده است و شوربختانه امروز ۱۴ قرن است که گرفتار ویروس مرگبار «اسلام» گشته است.
آنچه رازی و خیام و فردوسی در لفافه به ما گفتند، قرن ها بعد توسط بزرگانی چو احمد کسروی و صادق هدایت بی هیچ پرده پوشی در گوش ما زمزمه شد، اما متاسفانه ۱۴ قرن برده اسلام بودن، نگذاشت آن صداها را بشنویم، اما امروز همه چیز فرق کرده است. در خاورمیانه ایران فرداها میتواند نامسلمان باشد. گر چه شاید ۵۰ سال دیگر زمان ببرد، اما این رویا دست یافتنی است؛ سخت است، اما میشود…
به امید روزی که ایرانی نام «ایرانی» داشته باشد. به امید روزی که می و مستی آزاد باشد و خواندن کتاب، فضیلت. به امید روزی که نه خبری از کرونا باشد ونه خبری از جمهوری اسلامی، به امید روزی که عصر بی شعوری به پایان رسیده باشد و نام ایران و ایرانی دوباره در جهان بدرخشد. به امید روزی که این روزهای جهنمی، درس عبرت آیندگان باشد.