سه هفته قبل از سقوط بورس، چنین نوشتم. و هنوز هم معتبر است.

نوشتار سه هفته پیش:

تجربه ای سهمگین از بازار بورس و چه کسانی قربانی شکستن حباب بورس در آینده خواهند بود.

طمع، فریب، نادانی و هیجان

حوالی سال‌های ۲۰۰۶تا ۲۰۰۸ میلادی سهام شرکت‌های در سراسر اروپا و آمریکا به صورت نجومی بالا رفته بود. بازار بورس هر روز رکورد قبلی را می شکست و به جز افت های کوتاه همواره سرش رو به بالا بود. بانک ها چه ساده وام می داند و قیمت املاک هم به نسبت صعود می کرد.
تقریبا همه مردم عادی گرفتار خرید و فروش سهام و فوندها بودند. کار و بار بانک‌ها و کارگزاران سهام سکه بود. در این میان کسانی هم بودند که بصورت لیدر عمل کرده و مردم را بدنبال خویش به اینجا و آنجا می کشیدند. آنها با تحلیل های آبکی و فریب دهند مردم را بسوی این سهام و یا آن سهام می کشیدند. ( سهامی که خود قبلا به قیمت کمتری خریده بودند) . چون کلا قیمت سهام رو به بالا بود و مردم عادی خود دانش کافی در این باره نداشتند بلافاصله با خواندن مطالب این لیدر به مانند گوسفندانی به گفتار او عکس العمل نشان داده و برای خرید سهام مربوطه به آن سهام هجوم می بردند و قیمت آن بلافاصله حالت صعودی پیدا می کرد. اما لیدر تحلیل گر سهام خود را در اوج می فروخت و سود سرشاری نصیبش می شد. ولی از آنجایی که حرص و طمع فضا را انباشته کرده بود، کسی به هشدارها توجه نمی کرد و لیدرهای فریب کار موج سواری می کردند. “ همه برنده بودند”
خیلی از مردم شغل های خود را رها کردند، خانه خویش را گرو گذاشتند تا وام بگیرند و کامپیوتر های خود را به نماگرهای بزرگ تبدیل کرده و هر کدام خود را یک متخصص امور بورس می پنداشتند و کارشان شده بود بورس بازی و استفاده از برنامه های آنالیز بورس. بورس هم گویی نمی خواست بخود تنفسی بدهد. تا …..
یک روز که همه از خواب بیدار شدند و دیدند بورس ( سرفه می کند) گفتند کمی سرما خورده و بزودی سرپا می شود. البته به ظاهر هم کمی بهتر شد ولی دوسه روز بعد کمی بیشتر از قبل پائین رفت گفتند تب کرده و بزودی خوب می‌شود. آنهایی که به طمع، تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد گذاشته بودن و تمام سرمایه اولیه و سود قبلی را روی حباب بورس گذاشته بودند نمی خواستند واقعیت را بپذیرند و بعد از هر سقوط کوچکی بیشتر مجاب می شدند که تب بیمار بزودی خوب خواهد شد و نه تنها از این بازی موفق بیرون خواهند آمد بلکه سودشان چند برابر خواهدشد.
در این بین ترس بر همه فائق آمد، زرنگ‌ها توانستند خود را از مهلکه با ضرر نه چندانی بیرون بکشند ولی مردم عادی هر روز بیشتر شاهد سقوط سرمایه شان می شدند. در عرض چند هفته بسیاری به فلاکت افتادند و تمام سرمایه خود را از دست دادند. ولی کلاهبرداران قانونی یعنی مدیران بانک ها پاداش های میلیاردی خود را به جیب زدند و لیدرهای مردم فریب غیبشان زد،
حالا نوبت جوجه سرمایه گذاران ایرانیست و بانک‌ها و کارگزاران فریبکار و لیدرهای دغل.
“اقتصاد مال خر است و خداوند انشاالله همه ما را آدم کند.
پانویس: مشهور است که می گویند، هر وقت رانندگان تاکسی هم از بازار بورس صحبت می کنند، آن وقت شرایط ترکیدن حباب بورس نزدیک شده است.