سست آدمان

با فرعون سخن گفتم همی
که ای مرده ای ای آدمی
گفتا نمیرم و نمیریم ای جان
تا که باشند سست آدمان
گفتم چراکه سست ادمان
گفتا هر چه کردم بر ایشان
نکردند کاری برای ایمان
خود را فریب دادند به هزارترفند
تا نبینند زد دست فرعون گزند
زنده باشند اینان من زنده ام
مرگ من نیارند جز چند
انان که استقبال کنند مرگ را
تا که گویند سخن حق را
فرعون: ناگه پریدم از مستی جور
تا که دیدم موسی با عصای نور
شد آن عصا همچو اژدها
تا که بلعید آنچه شرک است در خدا
اژدها بلعید آن بتان
لیک نبلعید آن سست آدمان

شعر از بهداد فردوس

نام مستعار