برگرفته از کتاب « اخلاق ناصری »
در بغداد هر روز بسیار خبرها میرسید از دزدی، قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود!
روزی خواجه نصیرالدین مرا گفت:
میدانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هر جماعت دیگر بیشتر گنه میکنند با آنکه دین خود را بسیار اخلاقی و بزرگمنش میدانند؟
من بدو گفتم:
بزرگوارا همانا من شاگرد توام و بسیار شادمان خواهم شد اگر ندانستهای را بدانم.
خواجه نصیرالدین فرمود:
در اخلاق مسلمانی هر گاه به تو فرمانی میدهند، آن فرمان”اما” و”اگر” دارد.
در اسلام تو را می گویند:
دروغ نگو، اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست.
غیبت مکن، اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست.
قتل مکن، اما قتل نامسلمان را باکی نیست.
تجاوز مکن، اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست.
و این”اما” ها مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان میداند و اجازهی هر پَستی را به خود میدهد. و خدا را نیز از خود راضی و شادمان میبیند.
این است راز نابخردی مسلمانان…
تاریخ_معاصرایران