رابطه عاشقانه فاطمه زهرا و سلمان (به نقل از کتب معتبر شیعه)
آیا می دانستید علی بن ابی طالب مردی نامحرم را به خانه نزد فاطمه فرستاد و آن مرد(سلمان فارسی) به فاطمه گفت : جریان ازین قرار است که فاطمه زهرا بسیار مشتاق بود تا سلمان را ببیند و برای او بی تابی می کرد و در آن دیدار ( یعنی دیدار دو تایی فاطمه و سلمان در خانه فاطمه) فاطمه زهرا بی حجاب بود و لباس کوتاهی برای سلمان پوشیده بود که موهاش را می پوشاند ساق های پایش نمایان می شد ؛ ساقهای پایش را می پوشاند ، موهای سرش نمایان میشد.
عن عبدالله بن سلمان الفارسی عن ابیه قال خرجت من منزلی یوما بعد وفاه رسول الله ص بعشره ایام …فقال یا سلمان ائت منزل فاطمه بنت رسول الله ص فانها الیک مشتاقه ترید ان تتحفک بتحفه قد اتحفت بها من الجنه …قال سلمان الفارسی فهرولت الی منزل فاطمه بنت محمد ص فاذا هی جالسه و علیها قطعه عبا اذا خمرت راسها انجلی ساقها و اذا غطت ساقها انکشف راسها فلما نظرت الی اعتجرت ثم قال یا سلمان جفوتنی بعد وفاه ابی ص قلت حبیبتی ا اجافکم قالت فمه اجلس و اعقل ما اقول لک … فقالت لی یا سلمان افطر علیه عشیتک فاذا کان غدا فجئنی بنواه
ترجمه مختصر : سلمان می گوید : ده روز پس از رحلت پیامبر از منزل خود خارج شدم و با حضرت علی مواجه شدم، علی به من گفت : ای سلمان تو بعد از پیامبر بر ما جفا کردی.
گفتم : حبیبم ابوالحسن درباره ی شما جفا نشده است بلکه اندوه و حزن شدید من در رحلت پیامبر مانع دیدار شما شدعلی به من گفت : ای سلمان به منزل فاطمه دختر پیامبر برو زیرا او به تو لطف دارد و مشتاق و بی تاب دیدار تو است و میخواهد تحفه ای که از بهشت برایش آورده اند به تو بدهد… سلمان می گوید : من به سوی خانه ی فاطمه حرکت کردم پس از ورودم به خانه دیدم فاطمه نشسته و یک عبا در بر دارد ولی هرگاه آن را روی سرش می کشد ، ساقهای پاهایش بیرون می ماند و هرگاه ساقهای پاهایش را می پوشاند ، موهای سرش نمایان می شود
وقتی چشمش به من افتاد آن عبا را کشید و گفت : ای سلمان تو بعد از رحلت پدرم به ما جفا کردی ، گفتم : عشقم آیا امکان دارد که من بتوانم به شما جفا کنم ؟ فاطمه گفت : پس بیا بنشین و در آنچه که به تو می گویم ، خوب بیاندیش.
منهج الدعوات و منهج العبادات از ابن طاووس ص 6 و 7 انتشارات دارالذخائر قم
الثاقب فی المناقب از ابن حمزه طوسی ص 297 و 298 انتشارات انصاریان قم
بحارالانوار از علامه مجلسی ج 43 ص 66 و 67 انتشارات دارالاحیا التراث العربی بیروت.
و…
در اینجا سوالاتی مطرح می شود
اولا چرا علی، سلمان را به نزد فاطمه می فرستد آن هم بدون محرم؟ مگر علی بی غیرته که مرد غیریبه فرستاده خونه؟
دوما: سلمان وقتی می بیند فاطمه تنها است چرا وارد می شود ؟
سوما: حالا وارد شد که شد ، چرا سر زده وارد شد؟ حد اقل یه اوحویی یه احمی یه یاللهی یه صدایی یه خبری چیزی. همینطور سرش را انداخته پایین وارد شده.
چهارما: فاطمه که با لباسی کوتاه داخل چهار دیواری خانه اش بوده و سلمان هم که سرش را انداخته پایین و رفته تو، چرا هُل شدن و دسپاچه شدن فاطمه را نگاه می کرد؟ فاطمه تا سر و گردنش را می پوشاند ساق های پایش لخت می شد ، تا ساق هایش را می پوشاند اینبار سر و گردنشش لخت می شد.
چهارما: چرا در تمام این مدت سلمان نظاره گر بوده و رویش را آن ور نمی کرد یا بیرون نمی رفت؟؟ چه صحنه ای را دیده بود که اینقدر خوشش آمده بود و رویش را بر نمی گرداند؟؟؟
پنجما: فاطمه با آن قطعه لباس تنها موفق به پوشیدن سر و گردنش شد و ناچارا از ساق هایش گذشت کرد چون قطعه لباس کفاف پوشیدن تمام بدن او را نداشت با این حال چرا مثلا جیییییییییییییییق نکشید و نگفت ای وای آبرویم رفت برو بیرون بی شرم چرا بهم نگاه می کنی کی بهت اجازه داده بیای تو و غیره.
چرا اینطوری نکرد بلکه گفت ای بی وفای من چرا بی وفا شدی؟
ششما: سلمان هم که این وضعیت فاطمه را دیده و خوشش آمده و فهمید که فاطمه نه تنها ناراحت نشده بلکه دارد باهاش هم صحبت می شود و می گوید عشقم منو بی وفاییی؟؟؟
فاطمه می گوید پس چی تو بی وفایی دیگه، حالا بیا پیشم بشین ببینم،( چه خبر چیکارا میکنی آخ چقدر دلم واست تنگ شده بود بی وفای من….
سلمان نیز می رود و خلوت دو نفره ای را تشکیل می دهد….
نکته دیگر این است که کلمه حبیبتی به معنای عشقم است
نکته آخر این است این روایت صحیح است زیرا این که روایت مورد نظر در کتاب منازل الاخره شیخ عباس قمی آمده است و تمام مطالب آن توسط تصحیح شده است و مورد تایید جامعه المدرسین قم می باشد.