اگر همین امروز جمهوری اسلامی ساقط شود، در یک فرآیند دموکراتیک میتوانند با خریدن «رای» به قدرت بازگردند!

فرض کنید همین الان نظام جمهوری اسلامی سرنگون شد و در اوج شور و هیجان قرار بر این باشد که فورا «انتخابات آزاد» برگزار شود، فکر میکنید چه کسانی رای خواهند آورد!؟

خوک زادگان نظام میلیاردها دلاری را که دزدیده اند، برای خریدن «رای» مردم خرج خواهند کرد و در یک فرآیند «دموکراتیک» شما شاهد خواهید بود توله زادگان جمهوری اسلامی به قدرت میرسند.

کافی است یک تحقیق در گوگل انجام دهید تا تعداد بی سوادان، معتادها، تن فروشها، زنان سرپرست و … را پیدا کنید و به ۵ میلیون طرفدار این نظام اضافه کنید تا ببینید چقدر راحت امثال «احمدی نژاد» ها میتوانند جمهوری اسلامی را در لوای نامی دیگر «احیا» کنند.

باید «دولت موقت» پس از این نظام مردم را آگاه کند و مردم بدانند رای خویش را نباید خرید و فروش کنند.
رفراندوم به سبک ۱۲ فروردین اشتباه بود و هست. ایران را اینها با زور و تحمیق مردم تصاحب کردند. اینها ۴۱ سال جهل گستری کرده اند.

باید یک فاصله حداقل ۵ ساله میان سقوط این نظام و رفراندوم تعیین نظام بعدی باشد ( البته اگر دولت موقت یک دولت ملی گرا باشد).اینکه این نظام ساقط شود ما فکر کنیم همه چیز گل و بلبل میشود، یک سوء تفاهم بزرگ است.

کانادا مرکز «اپوزیسیون» آخوندی در نظام بعدی خواهد بود. میلیاردها دلاری را که احمدی نژادها و خامنه ای ها و روحانی ها و سلیمانی ها دزدیده اند، برای چنین روزهایی است.

هرکس که برای شما لالایی «دموکراسی» و بهشت پسا جمهوری اسلامی میخواند، در بهترین حالت یک ابله و در بدترین حالت یک سوسک «سایبری» است.

در این ۴۱ سال، رای فروشی و انتخاب بد و بدتر همچو یک بیماری مهلک روح و روان ملت را تخریب کرده است. این حکومت همانگونه که بارها اعلام کرده است، ایران را «زمین سوخته» خواهد کرد و از ریختن خون ایرانیان هیچگونه هراسی نخواهد داشت. تنها راه مقابله با این حکومت شعار «هر ایرانی یک اسلحه» خواهد بود.

این حکومت همچو درختی پوسیده و کرم خورده و پوک است که در اعماقش خرخاکی ها و کرم ها لانه کرده اند. خورشید که بتابد، ایران که دوباره پس گرفته شود، تازه جنگ قدرت آغاز میشود. تجزیه طلب های انگل_ که خوشبختانه تعدادشان زیاد نیست_ از یک طرف، لشگر آدمکشان حشد الشعبی و فاطمیون و سپاه قدسی های قاچاقچی از طرف دیگر، همه و‌همه در راه حکومت پس از خود سنگ که چه عرض کنم، «نارنجک جنگی» خواهند انداخت. درست به خاطر همین شرایط، باید این را در نظر بگیریم که حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت عادی نبوده است که دوران سقوط و گذار به حکومت آینده گل و بلبل باشد. باید آماده جنگ بود. این ها اشغالگر هستند و تنها زبان «زور» را میفهمند.

مگر اسکندر و چنگیز و صدام با «رای گیری» و نمیدانم دموکراسی و این حرف ها از ایران بیرون رفتند!؟ خون دادیم، خون و خون…

خفتگانی که خیال میکنند آمریکا باید جای آنها «براندازی» کند باید درک کنند که حتی در صورت حمله آمریکا نیز باز این مردم هستند که باید در خیابان ها این جنایتکاران را پاکسازی کنند، نبرد تن به تن با این جنایتکاران بی وطن، آش خاله است و هیچ گریزی از آن نیست.

باید تعارف را کنار گذاشت و بی هیچ پرده پوشی با یکدیگر سخن بگوییم. ایران فردا راه درازی برای رهایی و رسیدن به دموکراسی در پیش دارد.در کنار آگاهی و بیداری مردم، لازمه تغییر بزرگ در اذهان براندازان ، ظهور رهبرانی مقتدر و خردمند است؛ درست نظیر رضا شاه و‌نادر شاه افشار. متاسفانه تا کنون هیچ فردی نتوانسته است این خلأ را در میان براندازان پر کند.

میگویند یک روز نادر شاه که مغرور به فتوحاتش بود از یکی از سردارنش میپرسد چطور این مردمی که من دارم با آنها جهان را دوباره میگیرم اجازه دادند «محمود افغان» بر آنها پیروز شود و حالشان چنان بد باشد، آن سردار رو به نادر شاه میکند و می گوید :

این مردم همان مردم هستند اما آن روز «نادر شاه» نداشتند. ( داستان نقل به مضمون است)

دوره رهبران کاریزماتیک گذشته است،قبول؛ اما با همه اینها نمیشود خلأ نبود رهبران براندازی را انکار کرد. عده بسیاری شاهزاده رضا پهلوی را دوست دارند اما این عده باید بدانند شاهزاده اگر کاربردی بخواهد برای ایران داشته باشد، آن کاربرد برای زمانی است که این حکومت «ساقط» شده باشد و برای پر کردن خلأ قدرت بی شک به فردی مثل ایشان نیاز پیدا میکنیم، اما تا آن مرحله باید چه کرد!؟

امروز ما به رهبرانی نیاز داریم از جنس دکتر بختیار و یا جواد خادم ( طراح کودتای نوژه) که بتوانند با کار تشکیلاتی و مبارزاتی نیروهای برانداز را متحد کنندو صد البته هر کوتوله سیاسی و نظامی که بر تانک نشست، نمیتواند چنین نقشی را برای مردم بازی کند!

در دوران مبارزه ما به سربازانی نیاز داریم که دنبال سهم خواهی از رژیم آینده نباشند. ما به کسانی نیاز داریم که بتوانند بی پرده به مردم بگویند باید «اسلحه» داشته باشند. ما به کسانی نیاز داریم که با اقتدار جواب آتش را با آتش دهند. این افراد همان حلقه گمشده ای هستند که تا کنون نبودشان باعث شده است پروسه «براندازی» موفق نباشد. رهبران اینچنینی هستند، اما متاسفانه این افراد شناخته شده نیستند و باید به سختی پیدایشان کنیم.

امروز ما به افرادی از جنس دکتر بختیار و فریدون فرخزاد و جواد خادم احتیاج داریم. افرادی که ایران را بالاتر از هر مرام و مسلکی بگذارند و در راه براندازی این جرثومه فساد، نه از مرگ خویش بهراسند و نه از فرمان به مرگ مزدوران جمهوری اسلامی دادن؛ درست در این نقطه است که جای خالی امثال «دکتر بختیار» بیش از همیشه احساس میشود.

ایران امروز همانند اواخر دوران قاجار دچار صدها مصیبت است. برای رهایی از چنین منجلابی ما به رضا شاه های زیادی احتیاج داریم و صد البته نباید توهم داشته باشیم از لجنزار سپاه و بسیج و ارتش فعلی، ابرمردی چو رضا شاه ظهور کند!

رضا شاه ها و نادر شاه ها را باید امروز از میان مردم عادی «انتخاب» کنیم. تا مسئله رهبری و این حلقه مفقوده حل نشود، جنبش مردمی و نارضایتی عمومی سرنوشت بهتری از امروزش پیدا نخواهد کرد.

مزدوران نظام میدانند تا «آلترناتیو» نداشته باشند، سرجایشان هستند. برای همین هم قلم فروشان استمرار طلب مردم را دنبال نخود سیاه «دموکراسی» و «صندوق رای» میفرستند. ایران اشغال شده است. وقتی کشوری اشغال میشود، تنها راه رهایی اش بیرون کردن و کشتن اشغالگران است. ما به افرادی احتیاج داریم که همچو دکتر بختیار بتوانند در جایی که لازم است فرمان به نافرمانی مدنی بدهند و در جایی که چاره نیست، فرمان به حمله و کشتن اشغالگران. درست همانند قیام پایگاه شاهرخی ( کودتای نوژه) که عده ای از بهترین فرزندان این خاک پاک قصد داشتند با بمباران جماران و نقاط حساس رژیم کار جمهوری اسلامی را تمام کنند.

رضا پهلوی در داخل ایران محبوبیت خوبی پیدا کرده است ولی او خصوصیات «رضا شاه» را ندارد؛ اما آیا او میتواند «نخست وزیری» عمل گرا چو دکتر بختیار را برای خود پیدا کند که فرمان به جنگ با ملایان و اشغالگران بدهد!؟ اگر او بتواند چنین افرادی را پیدا کند و جایگزین مشاوران فعلی اش کند، بی شک براندازان طرفدارش حال و روز بهتری خواهند داشت و ساقط کردن این حکومت دور از ذهن نخواهد بود.

تاریخ تا ابد به ما فرصت نخواهد داد. برای تاریخ فقط مردانی مهم هستند که در لحظات حساس بتوانند تصمیم های بزرگ و پر خطر بگیرند. اینگونه است که عده ای میشوند قوام و رضا شاه و‌عده ای دیگر میشوند بازندگان بزرگ بازی تاج و تخت، درست مثل شاه و مصدق، که هر ۲ بازنده شدند!